جهان بیمار بود و آیینه معصوم!

۱۳۹۲ آبان ۲۰, دوشنبه

نانت و روسپی هایش

دیشب وقتی ساعت 12:30 شب از پارک بر می گشتم خونه از کنار یک مرد مست ِ پاتیل رد شدم. طبق معمول از دیدن یک مرد  اون وقت شب ترسیدم. مخصوصا که معلوم بود کاملا مسته.
ناخودآگاه خواستم مسیرم رو عوض کنم اما خیلی ناگهانی تصمیم گرفتم این کار رو نکنم.
به نظرم اومد این کار بزدلانه و حقیره ضمن اینکه به طور ملموسی در این رفتار یک عدم اعتماد و سوئ ظن بی دلیل به دیگری وجود داره و شاید برای اون مرد  برخورنده باشه.

به هر حال با خودم فکر کردم خوب ممکنه مشتم خیلی قوی نباشه اما قدرت حنجره ام با اون تناژ زیر و گوش خراش می تونه حتی از مشت هم وحشتناک تر باشه!
می دونین،
وقتی با ترس و سوئ ظن از کنار مرد رد می شدم در کمال ناباوری شنیدم خیلی مودبانه و آروم گفت :
ببخشید!
چرا ؟؟؟؟ ظاهرا چون باد تنش خورده بود به من!

چند متر جلوتر وقتی از حیرت این رفتار بیرون اومدم متوجه دخترهای روسپی شدم که داشتن کنار خیابون لباس هاشون رو برای شغل شبانه شون عوض می کردن. اغلب سیاه پوست و جوان. با اندام هایی که به طور غیر عادی قسمت های خاصی شون برجسته و بزرگ بود.
دوباره دستپاچه شده بودم ... بدون اینکه دلیلش رو بدونم سعی داشتم چشمم به چشم هاشون نیفته ... خیلی نزدیک بهشون بودم طوری که می تونستم بوی تند عطرهاشون رو حس کنم.
سر هر چهار راه چند تایی بودن. سر چهار راه خونمون خیلی اتفاقی با یکی شون رو در رو شدم و لحظه ای چشم ها مون به هم گره خورد. من خیلی سریع و دستپاچه چشم برگردوندم و عبور کردم در حالیکه نوعی احساس شرم و گناه داشتم.
از خودم می پرسیدم چرا ؟؟؟ چرا من این همه دستپاچه هستم و اینقدر در خودم نسبت به این دخترها احساس شرم و گناه می کنم؟؟؟ چرا فکر می کنم نگاه کردن بهشون ممکنه باعث شرمساریشون بشه ؟؟؟
خوب راستش جوابش فقط یک کلمه بود.
پول!!!
من پول دارم و اونها پول ندارن این تنها فرق من با اونهاست ... این پول هست که من رو در این موقعیت مطلوب تر قرار داده با  انتخاب های  بیشتر برای گذران زندگی.

بعد با خودم فکر کردم چطور وقتی می رم فروشگاه خیلی راحت و طبیعی به زن های فروشنده نگاه می کنم و لبخند می زنم و خدا قوت می گم
 (bon courage)
اما چشمم رو مثل یک گناهکار - گناه ِ من نه او - از این دختر برگردوندم و دستپاچه از کنارش رد شدم؟!!
آیا غیر از این هست که من با یک پیش فرض این نوع کار رو دون شان  و پست می دونم و فکر می کنم ممکنه نگاه من باعث شرمساری او بشه ؟؟؟؟؟

می دونین، یک گفتگوی درونی بین لایه های درونیم شروع شده بود.
بین  غریزه ی بقا ،  غریزه ی جنسی  و غریزه ی محبت ... چیزی درونم زوزه می کشید و می گفت :
سگ مصب تو کی هستی که خودت رو معیار هستی قرار بدی؟؟؟؟؟
تو کی هستی که اون آموزه ها و تصورات و تخیلات  عرفانی ِ عشق و کمال رو اصل خدشه ناپذیر زندگی قرار بدی و فکر کنی سکس بدون عشق لزوما امریست پست و نامقبول و موجب شرمساری .... شاید برای مرد هایی این فقط بخشی ناگزیر از زندگی باشه و برای زن هایی یک شغل ،  یک معامله کاری مثل همه ی معامله های دیگه ..... پس:

 اگه نمی تونی چیزی رو عوض کنی، اگه نمی تونی شرایطی بهتر رو تامین کنی  حداقل با معیارهای ذهنی خودت شرایط موجود  رو پست و بی مقدار فرض نکن! ... دفعه دیگه چشمت به یکی از این دخترها افتاد  با یک لبخند بزرگ و مهربون خیلی مودب و عادی  از کنارش رد می شی  ... اوکی؟!



۳ نظر:

  1. پستت رو تو مرد روز خوندم زيرش نوشتم
    تكبيـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــر

    پاسخحذف
  2. چه متن سنگینی! حسابی من رو به فکر فرو برد
    بارها شده من هم این احساس رو تجربه کنم، البته بیشتر زمانی که از کنار معتادی رو شدم

    پاسخحذف